˙·٠•● ˙·٠•● بی معرفت ●•٠·●•٠·
به عشق تو رفتم بی معرفت،پس چرا گذاشتی رفتی؟؟؟؟ها!!!!!!!
موهام تراشیده شدن...ازم خجالت نکشی...
دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی...
یه وبلاگ که میخوام توش متنایی که خودم نوشتم یا متن های زیبای دیگررو بزارم منو همراهی کنید
به عشق تو رفتم بی معرفت،پس چرا گذاشتی رفتی؟؟؟؟ها!!!!!!!
موهام تراشیده شدن...ازم خجالت نکشی...
دارم میام ببینمت با این لباس ارتشی...
بغض داری ، آروم نیستی
دلت براش تنگ شده
حوصله ی هیچ کسو نداری
به یاد لحظه ای بیفت
که اون همه ی بی قراری های تو رو دید ؛
اما
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
از دور دوستت داشتم !
بی هیچ عطری
آغوشی
نگاهی
یا حتی بوسه ای
تنها دوستت داشتم …
اما حالا اگه دور شی …
چه کنم با اینهمه وابستگی …
دور نشی ها ...
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ
دیدی اخر تورو تنها گذاشتم و رفتم
دیدی چیزی توی دستام نداشتم و رفتم
حالا خونه ام شده تاریک و رفیقم خاکه
من همونی ام که میگفتی دلم تاریکه
می بینم سرمزارم اومدی گریونی
پیرهن مشکی پوشیدی
این روزها می گذرند
ولی من از این روزها نمی گذرم
دِلم یِک جرعه شراب میخواهد
وهم آغوشی با تو که مستم کند.
خماره تنت هستم
به زمين و زمان ميكوبم تا
كمي از آغوشت به تنم برسد.....!!!!!
++دلتنگ که میشوم دستم به هیچ کاری نمیرود... حتی نفس کشیدن ..
++تو ، تنها رازی هستی که آرزوی فاش شدنش را دارم . . .
++ديدی غزلی سرود؟ عاشق شده بود. انگار خودش نبود عاشق شده بود.افتاد.شکست . زير باران پوسيد آدم که نکشته بود .عاشق شده بود
عاشقی یاد گرفتنی نیست
هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد
عاشق که بودی
دستِ کم
تشری که با نگاهت می زدی
دل آدم را پاره نمی کرد
مهم نیست
من که برای معامله نیامده ام
اصل مهم این است
که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند
وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای نوشتن
فقط بهانه ای است که با تو باشم
اگر چه
این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .
++ مجوز ندادند؛می گویند شعرهایت حرام است هرکس می خواند مست می شود!الکل ندارد،من از چشمان تـــــو می نویسم!
++ باور کن برای کشیدن چشمهایت تمام مدادهای سیاه من تمام میشود و چشمهای تو نا تمام می ماند!
++
وغيرقابل جذرگرفتن
رنگ پوستم نارنجي
همرنگ بغض
جلدمدادهاي رنگي ام را
دست هايي غريبه سياه كرده اند
وقتي چيزي مي نويسم
دستهايم سياه مي شوند
به من مي گويند دزد گردو هاي روي درخت
از قضا كوچه ي مافقط چنار دارد و
حالا هم كه زمستان است و
درختان از انگشتهاي سياهم لخت ترند
اگرعاشق بودم چيزديگري مي نوشتم
شايد آغوشي گره خورده و
عرق كرده و درهم
حالا كه نيستم
مي نويسم
ميروي
لعنتي
بي تو چقدر سخت است...
++دستهای تو تصمیمم بود باید میگرفتم و دور میشدم
++درصداکردن نام تو ...یک(کجایی)پنهان است! یک(کاش می بودی)! یک(کاش باشی) !من نام تورا به قرینه ی این همه دلتنگی وپرسش صدامیزنم.
++از وقتی رفته ای من هیچ بغضی ارزان نفروخته ام همین دریا شاهد است
++ممنون از دوستان گلم که بنده رو شرمنده کردن خیلی وقت سر زدن به ایمیلم رو ندارم.لطفا کامنت بذارین تا راحتتر بتونم جوابتون رو بدم ♥♥♥
++ ﻏﻤﺖ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﻋﺸــﻖُ ﺍﻣﺎ ؛ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺩُ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻏﺼﻪ ﺍﺕ ﻻﻏـﺮﻡ ﮐـﺮﺩ
ﻟﺒﺎﺳﺎﯼ ﮔﺸـﺎﺩُ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
بـــه کسی که تنهات گذاشت بگو
ایــــن تو بـودی که باختی نه مــــــن
من کسی رو از دَست دادم که دوستم نَداشت
امــــــــــــا
تو کسی رو از دست دادی که عاشِقِت بود
تسبیحی بافته ام
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مروارید
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !
.
.
اتفاقِ عشق بینِ من و توست ، نگران نباش ! هیچ اتفاقی اتفاقی نیست …
.
.
گفتم برایت میمیرم
تو خندیدی ولی من ، از همان روز تا کنون دیگر برای خودم زندگی نکردم …
.
.
وقتی سردم میشود کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم ؛ تا ابد گرم گرمم …
.
.
من از چشمان “تو” چیزی نمی خواهم به جز گاهی نگاهی …
مـــن ســـزاوار ایـــن ” فراموشـــی ” نبـــودم …
همانطـــور کـــه تـــو ,
لایـــق ایـــن ” عشـــق ” نبـــودی
کجای زندگی را با تو مشترک بوده ام؟؟؟!!!... که حالا تلفن خوش خیالت تو را... مشترک مورد نظر من میخواند...?! مورد نظر شاید...ولی مشترک...!؟ هه...گفتم که خوش خیال است...!!